شبیخون به خود | حسین سیدزاده
قصه از جایی شروع شد که صبح جای آب از شیرهای خانه شراب جاری شد. از آن روز به بعد در خانه ما و درکل شهر دیگر از آب خبری نبود و هرچه بود فقط شراب بود. روزهای بعد ناچار شدیم با شراب ظرفها ولباسهامان را بشوییم و حتی با شراب حمام کنیم. همه غذاهامان هم [...]