وقتی دنیا کوچک شد! سوسک نوشته۲
امروز دنیا ناگهان کوچک شد. خوشحال بودم که هیولاها خانه را ترک کردند. میتونستم با خیال راحت هرجای خانه که دلم بخواد چرخی بزنم و غذایی دست و پا کنم. رفته بودم روی میز کنار اجاقگاز که اگر غذایی پیدا کردم بچه ها را خبر کنم. قدم زنان از زیر ماکروفر بیرون آمدم. دست یک پسر [...]